چطور یک تبلیغ خوب بسازیم که هم بفروشد، هم مردم عاشقش شوند

یک تبلیغ خوب بسازیم از زبان حسین صفوی

مطمئنم یک تبلیغ خوب می‌تواند سرنوشت یک برند، محصول یا حتی یک حزب سیاسی را برای همیشه تغییر دهد. در عین حال باور دارم ساخت چنین تبلیغی اصلاً کار ساده‌ای نیست.

به همین دلیل است که به ندرت پیش می‌آید یک برند تازه‌کار بتواند از رقبای باسابقه‌اش جلو بزند. اما نگران نباش اینجا می‌خواهم همان اصولی را بهت یاد بدهم که خودم برای نوشتن یک تبلیغ خوب ازشان استفاده می‌کنم. اصولی که مشتری‌هایم حاضرند به اندازه دیه یک انسان برایشان پول بدهند.

خب بریم سر اصل مطلب.

 

مهندسی میل جمعی؛ راز اصلی موفقیت یا شکست هر تبلیغی

می‌خواهم درباره موضوعی حرف بزنم که بعید است هیچ آژانس تبلیغاتی حاضر شود آن را با تو در میان بگذارد. چرا؟

چون پای پول وسط است. اگر آژانسی صادقانه درباره این موضوع صحبت کند، بدون شک نیمی از مشتری‌هایش را از دست می‌دهد.

واقعیت این است که عامل اصلی موفقیت یک تبلیغ، خودِ تبلیغ نیست؛ بلکه میلی است که از دلِ مردم و درونِ بازار شکل می‌گیرد.

تبلیغ نمی‌تواند برای یک محصول میل بسازد، فقط می‌تواند امیدها، آرزوها، ترس‌ها و خواسته‌هایی را که از قبل در ذهن میلیون‌ها نفر وجود دارد، پیدا کند و آن میل‌های پنهان را به سمت یک محصول خاص هدایت کند.

گرفتی ماجرا چی شد؟

یعنی اینکه اگر مثلا تو یک آبمیوه شبیه رانی درست کردی که تنها مزیتش ترش بودن است، قطعا هیچ تبلیغی نمی تواند تو را نجات بدهد.

در واقع، هیچ تبلیغ‌کننده‌ای نمی‌تواند آن‌قدر پول خرج کند که چنین میلی را از پایه ایجاد کند.

اجازه بده چند مثال دیگر بزنم تا مطلب را عمیق تر درک کنی:

در سال ۱۹۴۸، مردم آمریکا برای نمایش پیشرفت سطح زندگی‌شان، دلشان ماشین‌هایی بلندتر، پهن‌تر و کشیده‌تر می‌خواست.

چطور یک تبلیغ خوب بسازیم که هم بفروشد، هم مردم عاشقش شوند

شرکت کرایسلر برخلاف این جریان عمل کرد و خودرویی ساخت که از بیرون کوتاه‌تر و فشرده‌تر بود، اما فضای داخلیِ بیشتری برای سر، پا و شانه داشت.

یکی از خلاق‌ترین آژانس‌های تبلیغاتی آمریکا برایش کمپینی میلیون‌دلاری طراحی کرد، اما نتیجه فاجعه‌بار بود چون تبلیغ با میل جمعی زمانه در تضاد بود.

در سال ۱۹۵۴، خودروها کشیده‌تر شدند و رقابت میان رانندگان حول قدرت موتور شکل گرفت. میل تازه‌ای در جامعه شکل گرفته بود: میل به اسب‌بخار بیشتر.

مدل‌هایی مثل «Twin-H Hudson Hornet»، «Cadillac دو اگزوز» و «Chrysler 300» با سوار شدن بر موج همین میل عمومی، میلیون‌ها دلار سود کردند.

در همین زمان، فورد تصمیم گرفت برخلاف جریان حرکت کند و میلیون‌ها دلار خرج تبلیغِ «ایمنی» کرد.

نتیجه؟ بی‌تفاوتی کامل مردم.

سال بعد فورد مجبور شد مسیرش را عوض کند و قوی‌ترین موتورهای تاریخ خود را بسازد و تبلیغ کند.

اما شاید تلخ‌ترین نمونه، ماجرای «اِدسل» باشد؛ خودرویی باکیفیت، پشتیبانی‌شده با انبوهی از تبلیغات پرهزینه، اما شکست‌خورده. چون در برابر میل عمومیِ تازه‌ای ایستاده بود: میل به ماشین‌های کوچک‌تر، ساده‌تر و مقرون‌به‌صرفه‌تر.

بگذار دوباره تأکید کنم: میل جمعی چیزی نیست که بتوانی بسازی یا با آن بجنگی؛ اما می‌توانی آن را بشناسی، هدایت کنی و به سمت محصول خودت متمرکز سازی.

شاید حالا بهتر بتوانی درک کنی که چرا در ایران، بیشترِ انتخابات ریاست‌جمهوری را نامزدهای جریان اصلاح‌طلب برنده می‌شوند.

رئیس جمهور پزشکیان

 

میل جمعی چیست و چگونه شکل می گیرد؟

میل جمعی یا Mass Desire گسترشِ عمومیِ یک خواسته‌ی شخصی است.

راز یک تبلیغ خوب در این است که انگار فقط برای یک نفر نوشته شده باشد؛ اما موفقیت آن زمانی رقم می‌خورد که هزاران یا حتی میلیون‌ها نفر همان احساس را پیدا کنند. چنان جذب پیام شوند که بخواهند محصول را داشته باشند و بهایش را بپردازند.

اما پیش از آن‌که این افراد واکنشی مشابهِ خرید نشان دهند، باید در میل و خواسته‌ای مشترک که آگهی بر پایه‌ی آن ساخته شده، شریک باشند.

هر یک از آن‌ها در خلوت خود، همان چیز را می‌خواهند. و هنگامی که تعدادشان آن‌قدر زیاد شود که هزینه‌ی تبلیغ، تولید و فروش را جبران کرده و سودی نیز بیافریند، بازار متولد می‌شود.

این بازار ممکن است از خواسته‌ای شکل گرفته باشد که تنها چند هزار نفر در آن سهیم‌اند مانند میل به داشتن اشیای عتیقه‌ی کمیاب یا از میلی عمومی‌تر که میلیون‌ها نفر آن را در دل دارند، مثل میل به لاغری.

اما در هر حال، آن میل از پیش وجود دارد؛ تنها منتظرِ جرقه‌ای از آگاهی است تا مسیرش را به‌سوی محصولی خاص پیدا کند.

این میل‌های جمعی که میلیون‌ها نفر در خود دارند، در یک شب پدید نمی‌آیند؛ شکل‌گیری‌شان سال‌ها زمان می‌برد.

آن‌ها حاصلِ نیروهای عمیقِ اجتماعی، اقتصادی و فناورانه اند. نیروهایی که بسیار فراتر از توان و دامنه‌ی تبلیغات عمل می‌کنند.

اما درست همین واقعیت، اگر به‌درستی درک شود، می‌تواند منبع عظیمی از سود برای تبلیغات باشد. چرا؟

زیرا وقتی تبلیغ به‌جای تلاش برای «خلق میل»، تنها آن را هدایت کند، در واقع از نیرویی بهره می‌گیرد که صدها برابر بزرگ‌تر از بودجه‌ی تبلیغاتی خودش است.

من این پدیده را اثر تقویت (Amplification Effect) می‌نامم:

یعنی هر یک تومان هزینه‌ی تبلیغ می‌تواند ۵۰ یا حتی ۱۰۰ تومان فروش ایجاد کند. البته به شرط آن‌که میلِ موجود را درست هدف بگیرد.

اما اگر تبلیغ بخواهد از نو میل بسازد، دیگر تبلیغ نیست؛ بلکه آموزش است.

و آموزش، در بهترین حالت، تنها به‌اندازه‌ی هر تومان هزینه، یک تومان فروش به‌دنبال دارد. هیچ تبلیغ‌کننده‌ای نمی‌تواند مردم را «آموزش دهد» تا میلی را که وجود ندارد، از صفر در خود بسازند.

بیا برای درک بهتر موضوع یک تبلیغ خوب برای کرم مرطوب کننده از برند خیالی HS Cream بسازیم و در عمل تفاوت را احساس کنیم.

تبلیغ کرم مرطوب کننده HS Moisturizing cream Ad

تیتر تصویر سمت چپ برای ما جذاب‌تر است، چون میل جمعیِ جوان ماندن و فرار از پیری را در ما بیدار می‌کند. ناخودآگاه با خود می‌گوییم:

«آره، من هم می‌خواهم در پنجاه‌سالگی‌ام این‌قدر جوان به‌نظر برسم.»

 

چه چیزی باعث بوجود آمدن میل جمعی می شود؟

میل جمعی به واسطه دو نیرو ساخته می شود:

  1. نیروهای دائمی (Permanent Forces)
  2. نیروهای موقتی (Transient Forces)

 

نیروهای دائمی در واقع همان غرایز همیشگی انسان هستند. مثل میل زنان به زیبا بودن، میل مردان به قوی بودن یا میل های مشترکی مانند سلامتی، رابطه جنسی و… این میل ها هیچ وقت از بین نمی روند چون غریزه همیشه زنده است.

اما نیروهای موقتی در نتیجه‌ی تغییرات مد، فرهنگی، اقتصادی یا فناورانه پدید می‌آیند و گذرا هستند.

مثل مدهای فصلی در پوشاک، تغییر در الگوهای تغذیه، یا موج تازه‌ای از دلبستگی به فناوری‌های نو، همگی از همان میل‌های گذرا هستند.

این میل‌ها به‌سرعت پدیدار می‌شوند، رشد می‌کنند و از میان می‌روند.

در چنین شرایطی، وظیفه‌ی تبلیغ‌نویس تشخیص به‌موقع این امواج است. درست در لحظه‌ای که میل تازه در حال اوج‌گیری است و سپس باید بتواند پیام تبلیغ را سریعاً با آن میل هم‌جهت کند.

  • اگر خیلی زود وارد عمل شود، مردم هنوز آن میل را در خود احساس نکرده‌اند
  • و اگر دیر بجنبد، دیگران بازار را تصرف کرده‌اند و موج، فروکش کرده است.

 

چطور در 3 مرحله میل جمعی را بر محصول خود متمرکز کنیم؟

هر میل جمعی را می‌توان نیرویی خام دانست که در ذهن میلیون‌ها نفر در حال جوشش است. اما این نیرو بی‌جهت است؛ هنوز نمی‌داند «به کدام سمت» باید حرکت کند یا با کدام محصول به رضایت برسد. وظیفه‌ی نویسنده‌ی تبلیغ این است که این نیروی پراکنده را به مسیر درست هدایت کند. یعنی میل را از حالتِ عمومی و مبهم، به‌سمتِ محصول خاص خود متمرکز سازد.

برای مثال بیا تبلیغ افزایش جمعیت را بهتر کنیم.

تبلیغ افزایش جمعیت

تصویر شماره ۱ نمونه‌ای از تبلیغاتی بود که بارها در سطح شهر دیده شد، اما نه‌تنها بازخورد مثبتی نگرفت، بلکه با مقاومت و واکنش منفی شدید نیز روبه‌رو شد.

در مقابل، من تبلیغ شماره ۲ را با تکیه بر اصول میل جمعی و در کمتر از پنج دقیقه طراحی کردم — با همان هدفِ افزایش جمعیت.

اما چرا این نسخه تأثیرگذارتر است؟

زیرا این بار، پیام به‌جای تکیه بر منطق یا دستور، به غریزه‌ای طبیعی در زنان متصل شد؛ غریزه‌ی مادر شدن.

در متن، با اشاره به اینکه «زبان دوم، زبان کودک است. زبانی که نه واژه دارد و نه دستور زبان. و با این‌حال، شیرین‌تر از زبان مادری است»، مستقیماً این میل غریزی را بیدار و تقویت می‌کند.

علاوه بر این، از اثر Bandwagon Effect (اثر هم‌سو شدن با جمع) نیز استفاده شده است. همان پدیده‌ای که در مقاله‌ی هنر متقاعدسازی توضیح داده بودم تا حس همراهی با دیگران و تمایل به انجام کاری که «همه در آن شریک‌اند» را برانگیزد.

 

مرحله اول: شناسایی نقطه‌ی تماس میان میل و محصول

پیش از آن‌که حتی یک کلمه بنویسی، باید بفهمی چه میلی در بازار فعال است و محصولت دقیقاً کدام بخش از آن میل را ارضا می‌کند. تبلیغ، در اصل، عملِ وصل‌کردن یک میل موجود به راه‌حلِ خاص توست. برای این کار از خود بپرس:

  • مردم در عمق وجودشان چه می‌خواهند؟
  • محصول من کدام بخش از این خواسته را برآورده می‌کند؟
  • چگونه می‌توانم این ارتباط را در ذهنشان بدیهی، فوری و اجتناب‌ناپذیر جلوه دهم؟

 

مرحله دوم: ترجمه‌ی میل به زبان محصول

وقتی میل را شناختی، باید آن را در آگهی به زبان ملموسِ محصول ترجمه کنی. برای مثال:

  • اگر میل، «احساس برتری» است، در تبلیغ خودرو به «قدرت موتور» تبدیل می‌شود،
  • در تبلیغ لباس به «ظرافت و نگاه تحسین‌برانگیز»،
  • و در تبلیغ خانه به «آرامش و جایگاه اجتماعی».

تبلیغ نباید درباره‌ی خودِ میل حرف بزند؛ بلکه باید نشان دهد که محصول تو کلیدِ دستیابی به آن احساس یا رضایت است.

 

مرحله سوم: تشدید میل و نزدیک کردن آن به نقطه‌ی اقدام

اکنون که میل را به محصول پیوند داده‌ای، باید آن را تقویت و تشدید کنی تا مخاطب احساس کند «اکنون وقت عمل است».

تبلیغ موفق، میل را از حالت آرزو به مرحله‌ی تصمیم تبدیل می‌کند. بخاطر داشته باش:

کار تبلیغ این نیست که مردم را متقاعد کند چیزی بخواهند، بلکه این است که همان چیزی را که از پیش می‌خواهند، آن‌قدر روشن و در دسترس نشان دهد که دیگر نتوانند صبر کنند.

 

درجات آگاهی مخاطب (Stages of Awareness)؛ چطور برای هر یک تبلیغ خوب بسازیم

تا اینجا آموختیم که تبلیغات میل ایجاد نمی‌کند، بلکه میل موجود را پیدا و هدایت می‌کند. اکنون باید ببینیم مخاطب در چه مرحله‌ای از آگاهی نسبت به میل و محصول تو قرار دارد؛ زیرا نوع تبلیغ، ساختار پیام، و حتی تیتر آگهی باید با این سطح آگاهی هماهنگ باشد.

 

سطح ۱: «کاملاً آگاه» (Most Aware)

در این مرحله، مخاطب هم محصول تو را می‌شناسد، هم مزایایش را، و فقط منتظر یک پیشنهاد مناسب است. مثلاً در تبلیغی برای محصولی شناخته‌شده مثل «کوکاکولا»، کافی است فقط یک مشوق بدهی: تخفیف، طعم جدید، یا یادآوری احساسی. در این حالت، وظیفه‌ی تبلیغ فروش مستقیم است؛ نیازی به توضیح فلسفه‌ی محصول یا معرفی نیست.

مثال: «همان طعم دل‌انگیزِ همیشگی. حالا با ۲۰٪ تخفیف ویژه‌ی تابستان.»

 

سطح ۲: «آگاه از محصول، اما نه از تفاوت‌ها» (Product-Aware)

مخاطب می‌داند چه نوع محصولی وجود دارد، اما نمی‌داند چرا باید محصول تو را انتخاب کند. او بین گزینه‌ها سردرگم است. در این سطح، تبلیغ باید روی تمایز و برتریِ محصول تو تمرکز کند؛ یعنی آن «چرا این و نه آن؟» را روشن سازد.

مثال:«همه‌ی خمیردندان‌ها دندان را تمیز می‌کنند،اما فقط جیگنال مینای دندان را بازسازی می‌کند.»

به نظرت کدامیک از این دو تبلیغ برای خمیر دندان مناسب تر هست؟

مقایسه تبلیغ خمیردندان

 

سطح ۳: «آگاه از نیاز، اما نه از محصول» (Solution-Aware)

در این حالت، مخاطب می‌داند که مشکلی دارد یا میلی در او وجود دارد، اما نمی‌داند محصولی برای رفع آن وجود دارد. تبلیغ در اینجا باید راه‌حل را معرفی کند، نه صرفاً محصول را. باید نشان دهی که «راهی وجود دارد» و سپس محصولت را به‌عنوان آن راهی که کار می‌کند، معرفی کنی.

مثال: «هر صبح با خستگی از خواب بیدار می‌شوید؟ راهی ساده برای تنظیم دوباره‌ی ریتم خواب شما وجود دارد (و سپس معرفی محصول خواب‌آور طبیعی).»

 

سطح ۴: «آگاه از میل یا مشکل، اما نه از راه‌حل» (Problem-Aware)

مخاطب فقط می‌داند که دردی دارد یا چیزی می‌خواهد، اما حتی نمی‌داند راه‌حلی برای آن وجود دارد. در این مرحله، تبلیغ باید آگاهی تازه‌ای خلق کند نه با آموزش خشک و مستقیم، بلکه با روایت، کشف یا افشاگری.

مثال: «دلیل اینکه همیشه خسته‌ای، کم‌خوابی نیست! بلکه کمبود منیزیم است.»

 

سطح ۵: «کاملاً ناآگاه» (Completely Unaware)

این سخت‌ترین سطح است. مخاطب نه از مشکلش خبر دارد، نه از میل درونی‌اش، نه از محصول. در اینجا تبلیغ باید با احساسات بنیادین انسانی آغاز شود: کنجکاوی، ترس، امید، عشق، یا بقا. سپس از دلِ آن احساسات، به‌آرامی پلی بسازد تا مخاطب را به سمت آگاهی از میل و راه‌حل برساند.

مثال: «او هر روز صبح با لبخند از خواب بیدار می‌شود… چون دیگر نگران قبض‌ها نیست.»

 

درجات بلوغ بازار (Market Sophistication)؛ بررسی درجه‌ی اشباع تبلیغاتی

درجات بلوغ بازار (Market Sophistication)؛ بررسی درجه‌ی اشباع تبلیغاتی

همان‌طور که مردم در سطوح مختلفی از آگاهی قرار دارند، بازارها نیز در درجات گوناگونی از بلوغ و آشنایی با وعده‌های تبلیغاتی رشد می‌کنند. وقتی محصولی برای نخستین‌بار به دنیا معرفی می‌شود، تبلیغ‌نویس می‌تواند وعده‌ای ساده و بزرگ بدهد و مردم آن را می‌پذیرند. اما با گذشت زمان و ورود رقبا، بازار دیگر ساده‌دل نیست؛ و هر بار باید با هوشمندی بیشتر، همان میل را به شکلی تازه بیان کرد.

 

مرحله‌ی ۱: «بازار خام و تشنه» (First to Market)

در آغاز، مردم فقط میل را احساس می‌کنند اما هیچ راه‌حلی ندیده‌اند. تبلیغِ نخستین برند در چنین بازاری، ساده و مستقیم است. کافی است بگوید: «محصول ما این میل را برطرف می‌کند.»

مثال: «درد معده؟ فقط یک قرص هاضم کافی است.»

در این مرحله، وعده‌ی ساده‌ی رفعِ نیاز، به‌تنهایی قدرت شگفت‌انگیزی دارد.

 

مرحله‌ی ۲: «بازار آشنا، اما هنوز ساده‌باور»

حالا رقبا وارد شده‌اند. هرکسی همان وعده را تکرار می‌کند. در این وضعیت، تبلیغ باید فراتر برود: دیگر فقط وعده نمی‌دهد، بلکه مکانیزمِ انجام وعده را توضیح می‌دهد.

مثال: «قرص ما با فرمول دو‌مرحله‌ای کار می‌کند: اول آرام می‌کند، سپس التیام می‌بخشد.»

در اینجا تمرکز از نتیجه به چگونگی تغییر می‌کند. مردم هنوز به تبلیغ اعتماد دارند، اما دنبال «دلیل» می‌گردند.

 

مرحله‌ی ۳: «بازار رقابتی و اشباع‌شده»

اکنون همه وعده می‌دهند و همه مکانیزم دارند. مردم دیگر به حرف‌ها اعتماد ندارند. پس باید اغراق، قدرت، و تمایزِ عددی یا بصری وارد بازی شود.

مثال: «در ۵ دقیقه درد را متوقف می‌کند. تضمینی!»

در این سطح، تبلیغ‌ها فریاد می‌زنند تا شنیده شوند. اما خطر اینجاست که هر برند بعدی مجبور است فریاد بلندتری بزند.

 

مرحله‌ی ۴: «بازار آگاه و خسته از وعده‌ها»

حالا مردم همه‌چیز شنیده‌اند. به‌جای اینکه فریاد بزنی، باید هوشمندانه‌تر و صادق‌تر حرف بزنی. تبلیغ در این سطح از وعده‌ی مستقیم فاصله می‌گیرد و بر احساس، تجربه‌ی واقعی، یا وجه انسانیِ محصول تکیه می‌کند.

مثال: «شاید همه قرص‌ها بگویند سریع اثر می‌کنند، اما فقط این یکی را پزشکت تجویز می‌کند.» یا «ما نمی‌گوییم بهترینیم اما 83٪ از مشتریانمان دیگر سراغ برند دیگری نرفته‌اند.»

در این مرحله، صداقت و واقع‌گرایی جای ادعای بزرگ را می‌گیرد.

 

مرحله‌ی ۵: «بازار آگاه، شکاک، و اشباع‌شده از ادعاها»

اینجا تبلیغ باید ذهن را دور بزند؛ نه با وعده، بلکه با زاویه‌ی تازه، داستان، یا مفهوم جدید. دیگر هیچ وعده‌ای کافی نیست. باید نگاه تازه‌ای به میل قدیمی بدهی.

به‌جای گفتنِ «قرص ضد درد سریع»، بگو: «دردت را خاموش نکن، ریشه‌اش را پیدا کن.»

سپس محصول را به‌عنوان راهی برای کنترل علت، نه فقط نشانه معرفی کن. در این سطح، نویسنده باید فیلسوف بازار باشد: کسی که نه‌تنها محصول، بلکه طرز فکر تازه‌ای می‌فروشد.

یک تبلیغ خوب بسازیم از زبان حسین صفوی

آنچه خواهید دید